یک رباعی، یک خاطره با #محمدمهدی_سیار جایی رفته بودیم، وقتی خواستیم برگردیم دیدیم ماشین مرا جرثقیل برده است. در همین حال عزیز معتادی رد شد و با لحن خاصش پرسید: «آتیش داری؟» این رباعیام در همان لحظات خلق شد: پرسید از من رهگذر : آتش داری؟ گفتم دلم آتش است، آری آری آنگونه که تا روز ابد میسوزی از آن سر سوزنی اگر برداری . #میلاد_عرفان_پور #شمعدانی_ها #کتاب_شمعدانی_ها #سیگار #رباعی #خاطره_سرایش
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز