همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

میلاد عرفان پور

13 آبان 1400 11:53 | 0 نظر | 10431 بازدید
Article Rating | امتیاز: 3 با 19 رای

 

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
كه خدا از تو خبر دارد و من بي خبرم

رفتي و هيچ نگفتي كه چه در سر داري
رفتي و هيچ نديدي كه چه آمد به سرم

گرمي طبعم از آن است كه دل سوخته ام
سرخي رويم از اين است كه خونين جگرم

كار عشق است نماز من اگر كامل نيست
آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم

اي که در آینه هرروز به خود می نگری
من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم

عهد بستم كه تحمل كنم اين دوري را
عهد بستم ولي از عهد خودم ميگذرم

مثل ابری شده‌ام دربه‌درِ شهر به شهر
وای از آندم که به شیراز بیفتد گذرم

#میلاد_عرفان_پور
#غزل

امتیاز دهید:
نظرات

Website

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.