خانه
درباره
شعرها
رباعی
دوبیتی
غزل
کتاب ها
آلبوم ها
تصاویر
ویدئوها
فایل های صوت
مطالب
پیوندها
ارتباط با شاعر
دعوت به مراسم
کانال های ارتباطی
|
ورود
|
ورود
خانه
درباره
-
شعرها
رباعی
دوبیتی
غزل
کتاب ها
+
آلبوم ها
تصاویر
ویدئوها
فایل های صوت
مطالب
پیوندها
+
ارتباط با شاعر
دعوت به مراسم
کانال های ارتباطی
پرچم عزا
15 دی 1395 |
19:38
اين غزل را در بارگاه حضرت ابالفضل نوشته ام:
نوشته روي پرچم عزا ابالفضل
خوشا چنين نوشته اي! خوشا ابالفضل!
حسين را نخوانده جز به لفظ مولا
برادر هميشه باوفا ابالفضل
نمي کشد ز دامن امام خود دست
اگرچه دست او شود جدا ابالفضل
نه دست برده با خودش نه چشم و سر را
!چنين شتاب کرده تا خدا ابالفضل
...
شنيده ام که بر لب فرات بودي
!چرا هنوز تشنه اي چرا ابالفضل؟
غم تو با دل برادرت چه کرده
!که دست بر کمر گرفته يا ابالفضل
غزلی برای شهدای گمنام ...
15 دی 1395 |
19:38
به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد
غم ابرو کمان ها مینوازد قد کمانها را
نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده
امان از این چنین داغی که میبرّد امانها را
به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی
دریغا دیر فهمیدیم آن خط و نشانها را
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودند
همانانی که با خود میبرند این استخوانها را
اگر دریا نمیگنجد به کوزه با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را ؟
خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را
به روی شانه لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانه مردم نگیرد این تکانها را
به یاد عزیزان از دست رفته زلزله بم
05 دی 1395 |
10:49
شد به آهنگ غریبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دل ها بیشتر
آن تکان ناگهانی تا همیشه خواب کرد
کودکان خفته در گهواره را بار دگر
دست های کوچکی از خاک بیرون مانده است
دست هایی بر سر است و دست هایی بر کمر
کودکان خانه را جز مرگ همبازی نماند
باز بازی می کند داغ عزیزان با جگر
لحظهلحظه شوق پرواز از زمین تکثیر شد
بس که هر سو ریخت باقی مانده های بال و پر
داغ های باغ سنگین است اما نو به نو
از دل این خاک می روید درختی تازه تر
یک به یک دیوار ها افتاد تا هجرت کنیم
از شب این چار دیواری به آغوش سحر
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
27 آبان 1394 |
10:18
هنوز گرم مناجات و گریه ی عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
هنوز تشنه ام آری، قسم به اشک دمادم
دمی به چشمه ی زمزم، دمی کنار فراتم
در امتحان منا، شرمسار طفل حسینم
به لطف کندی چاقو اگر دهند نجاتم
نفس نمانده برایم در این هوای مقدس
ولی به کوری اهل نفاق ، در صلواتم
خبر دهید به شیطان، خیال خام نبندد
که من شهیدم و در رمی دائم جمراتم
خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند
خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم
زیبایی خدا به خدا بیشتر شده ست
27 آبان 1394 |
10:15
روی گل محمدی از اشک تر شده ست
با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست
با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده
با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست
آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان نیشتر شده ست
از هیچ زاده اند و بی هیچ، زیسته
شیطان بر این جماعت ابتر پدر شده ست
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا به خدا بیشتر شده ست
عالم هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام بر شده ست
صفحه 4 از 4
ابتدا
1
2
3
[4]
انتها