گفتی به چه دلخوشی؟سوالت خوب است
گفتی که غریب...احتمالت خوب است

از شهر، دلم گرفته...برخواهم گشت
ای تنهایی!
سلام!
حالت خوب است؟


این رود که از جوش و خروشش سخن است
یک عمر نفهمید که دریا کفن است

ماییم که مشتاق صعودیم ای کوه!
تنها هنر رود، فرود آمدن است


احوال مرا ز رنگ رخسار بپرس
از چشم که خو کرده به تکرار بپرس

یک عمر تماشای جدایی سخت است
از پنجره های رو به دیوار بپرس


ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!

بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من


گفتیم چه سنگین و شگرف آمده است
انگار که آسمان به حرف آمده است

او در دل برف گم شد و ...ما تنها
از پنجره دیدیم که برف آمده است


در شهر نمانده آشنایی امشب
دل، پر زده بی خبر به جایی امشب

هر جا بروی، پشت سرت می آیم
ای جاده! مسافر کجایی امشب؟


با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ

ما رود مدامیم، بگویید به تیغ
ما شیشه ی عطریم، بگویید به سنگ


شلاق زدند...خنده ام زیبا شد
راز گل سرخ در تنم افشا شد

تا از تو نگویم، دهنم را بستند
ناگاه دهان زخم هایم وا شد


حق دارد اگر ز خلق، دامن چیده است
از داغ عزیزی است اگر خشکیده است

بیهوده ترک نخورده لب های کویر
لب های حسین بن علی را دیده است


خورشید شب فرشتگانی، ای ماه!
با دشمن و دوست مهربانی، ای ماه!

این زیبایی دلیل دارد، شاید
تو مُهر نماز آسمانی، ای ماه!


چشمت سبب گناه اول بوده
ابروی تو قبله گاه اول بوده

در سلسله ی مبارک گیسویت
عشق است که پادشاه اول بوده


از هی هی و های های من می خندند
در شادی و در عزای من می خندند

یک بار نشد به خنده لب باز کنم
آن گونه که زخم های من می خندند


ای بسته زبان! مرد خطر یعنی تو
در این شب بیکران، سحر یعنی تو

آن مدعیان، یکی یکی برگشتند
ای جاده ی پیر! همسفر یعنی تو


خود را که به خلوتی رساند خورشید
از داغ، دلش را بتکاند خورشید

گفتیم غروب کرده، اما انگار
رفته است نماز شب بخواند خورشید


برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم

در عرش، صدای« اِرجعی» پیچیده است
یا ایّتها النَّفس! بیا برگردیم


این گفت که آمده به دنیا مولا
آن گفت که می رود علی از دنیا

پهلوی شکسته ای که دارد کعبه
پهلوی شکسته ای که دارد زهرا


ای نفس! تو را نماز خجلت باری است
هر رکعت تو منت بی مقداری است

مغرور مشو به داغ پیشانی خویش
در فاصله ی دو سجده استغفاری است


در سجده هنوز با تو سرسنگین ایم
دلبسته ی این زندگی رنگین ایم

دیوار وضوخانه پُر از آیینه است
این است که در نماز هم خودبین ایم


از سجده و لذت عبادت گفتی
یا آیه ای از صبح قیامت گفتی

برگ از پی برگ، بر زمین ریخته است
ای باد! چه در گوش طبیعت گفتی؟


بر جاده لمیده، باده در دست، سفر
این مست تر از مست تر از مست، سفر

کی از دل بی نوای ما می گذرد؟
وقتی که نماز را شکسته است، سفر

صفحه 5 از 7ابتدا   2  3  4  [5]  6  انتها